عکاسی معماری

کافیست به تجربیات ملموس حضورمان در محیطی خاطره‌انگیز رجوع کنیم و آن‌ها را به خاطر آوریم (مثلا سفری دراز و جذاب در فصلی دل‌انگیز و پیمایش مسیر با دوچرخه در دل طبیعت! یا سفر به کشوری مدرن و گوش فرا دادن به موسیقی در سالن کنسرتی بی‌نظیر در آن کشور). احتمالا هر زمان که به آرشیو تصاویر آن خاطرات رجوع کنید، تمام احساسات و عواطف لحظه حضور در آن محیط برایتان مجسم می‌شود (دمای هوا، وزش باد، عطری که در آن محیط قابل استشمام بود و ... ). در همین حال تصور کنید که این تصاویر در مقابل فردی قرار گیرد که در موقعیت ذکر شده حاضر نبوده است یا حتی خودتان بدون تجربه حضور، تصاویری از آن‌جا می‌دیدید. چقدر احتمال برانگیختن احساسات همانند حالت نخست وجود می‌داشت؟ از مرور این موضوع می‌توان دریافت که بخش عمده‌ای از ادراکی که در هنگام ملاحظه تصاویر در ذهن متبادر می‌شود وابسته به تجربه ذهنی از آن موقعیت است و در صورت نبود آن تجربه، این احساسات به تنهایی از تصویر قابل برداشت نخواهند بود. عملا تصویر به عنوان محرکی برای برانگیختن تجربیات پیشین عمل می‌کند. اینجاست که دانش عکاس به عنوان مولفِ تصویر پررنگ می‌گردد تا بتواند برای مخاطبِ بدونِ تجربه بصری از محیط، ابعادی از دریافت درک و احساسی ملموس را ممکن سازد. این پیوند ناگسستنی میان دید بصری و ادراک دریافتی، ارزشی است که ذهن هوشمند عکاس به واسطه اشراف بر پتانسیل تصویر و به وسیله تکنیک‌های فنی، به تصویر می‌افزاید.
به طور مختصر، غالبا آنچه در حضور مستقیم و ارتباط بی‌واسطه، با ظرافت‌های حواس پنج‌گانه در فضاهای معماری رقم می‌خورد به صورتی قابل ادراک و کاملا ملموس در تصویر به مخاطب انتقال نمی‌یابد. از این روست که تبدیل فضاهای معماری به اثر هنریِ منطبق بر شرایط محیط، به نحوی که مخاطب خود را در محیط حاضر ببیند نکات و جزئیاتی را طلب می‌کند که به سادگی قابل دستیابی نیستند. فارغ از رویکرد مستند گرایانه، رویکرد تبلیغاتی در عکاسی معماری نیازمند تبحری دوچندان نسبت به سرنخ‌های محرکِ درکِ بصریِ مخاطب خواهد بود.
نخستین گام در تحقق رسالت انتقال احساس، مشاهده و درکی موشکافانه از محیط توسط عکاس است. چنان‌چه این گام با موفقیت طی نگردد، انتظار دستیابی به هدف دور از ذهن است. گام بعدی به بررسی فنی محیط اختصاص دارد. باید از نور به عنوان متریال اصلیِ عکاسی بهره گرفت تا تصویر را از احساس غنی کرد (پیشنهاد می‌شود مقاله فلسفه نورپردازی و نگرش فنی ما را که به توضیح جامع‌تر این موضوع پرداخته است، مطالعه فرمایید). در این مرحله به مطالعه دقیق المان‌های موجود، شرایط نور آمبیانس و طراحی و مهندسی نور در صحنه خواهیم پرداخت. می‌بایست با انتخاب هوشمندانه زمانِ عکاسی و ترکیب نور مصنوعی و آمبیانس، از حداکثر ظرفیت نور برای درگیر کردن احساس مخاطب و از میان برداشتن موانع لمس بی‌واسطه صحنه توسط او بهره گرفت. نهایتا پس از طراحی استوری‌برد، با اجرای دقیق تکنیک‌های نورپردازی و ترکیب‌بندی متناسب، پروسه عکاسی به سرانجام خواهد رسید.